دانلود رمان: نفوذ دو ناشناس
نوشته: زهرا سادات نویسنده انجمن رمان های عاشقانه
ژانر: #عاشقانه#پلیسی
تعداد صفحات کتاب: پی دی اف ۹۲۲
واسه بسیاری از انسان ها مهم که به هدف وارزوشون برسن…..
به طوری که این رویاها یا ارزو ها گاها موجب گذشتن از
خیلی چیزا وحتی خانواده رو به دنبال داره
دختری از جنس شب به اسم رستا
هیچ چیز وهیچ کس نمیتواند سد راهم شود حتی چشمان
وحشی مشکی تو سعی نکن با کمند چشمانت
اسیرم کنی کمندچشمانت
نه تنها مرا اسیر نمیکند بلکه حس شیرین انتقام را
برایم لذت بخش تر میکند
_خانوم خانوم
باصدای پسر فروشنده به خودم اومدم گفتم ؛
چند شد؟
_قابل نداره ۳۰۰۰تومن
از توی کیف پول چرمم۵۰۰۰تومن دراوردم دادم به ماهی
فروش تنگ ماهی گرفتم از دستش که ماهی توش بود
به طرف خیابون حرکت کردم حال منم مثل ماهی قرمز
داخل تنگ بود اونم مثل من سرگردون وتنها بود از این
ور تنگ به اون نور تنگ میرفت با صدایی که منو خانوم
خطاب میکرد برگشتم فروشنده بود که نفس نفس میزد
_چیزی شده؟
دستشو به طرفم دراز کردو گفت ؛
بقیه ی پولتون
اون موقع بود که متوجه شدم به جای ۳تومنی۵تومنی دادم
لبخندی به صورت مهربونش زدمو گفتم؛
_بقیش مال خودت اینم عیدی از طرف
چشمان پسر بچه از فرط خوشحالی برق زدو ازم تشکر کردم
راهمو به طرف کافه کج کردم بعد از حدود یه ربع رسیدم کافه….
درو باز کردم با صدای در همه به طرفم برگشتن….
سنگینی نگاه های تک تکشون روی خودم حس
میکرد از کنار میز پسری که مثل من همیشه تنه
ا به کافه میومد رد شدم پله هارو یکی یکی طی
کردم تا رسیدم به پاتوق همیشگیم میز کنار پنجره…..
صندلیو کشیدم بیرون ونشستم از پنجره زل زدم
به ادمایی که در تکاپو بودن یکی مشغول خرید سبزه
سلام ممنونم سپیدان عزیزم …
خب دیگه قشنگی رمان به همینه که یه جاهاییش اشک ادم دربیاد
وای زهرا جون بی نظیر بود ^_^ ^_^
ولی اشکم رو در آوردی 🙁
ایشالا همیشه موفق باشی :-*
سلام سپیدان عزیزم ممنونم بخاطر حضورت
سلام زهرا جون خداروشکر پی دی اف این رمانت آمد خیلی دوس دارم بخونمش…. رمان سناتور ام زود زود زود بزار بی زحمت
و یه چیز دیگه چون رستا از طرف خانواده طرد شد ، همه به این موضوع پی بردن که رستا بخاطر انتخاب شغل از خانوادش طرد شده!
ممنونم از شما ! انتقاداتی که کردید باعث میشه بنده قلمم و بهتر کنم و اینکه کسی از موضوع نفوذی بودن رستا خبر نداشت اما وقتی نفس متوجه شد مجبور به افشای اون بود چون خانواده ی رستا الکی بودن از همه مهمتر رمان و ساخته ی تخلیلات ذهن نه واقعی اما بازم ممنونم بخاطر نظراتتون چون باعث میشه من نویسنده به ایرادای رمانم بیشتر پی ببرم
سلام.
موضوع خوبی داشت کتاب.
اما توصیف ها در بسیاری از قسمت ها تکراری بود.
مثلا کت و شلوار خوش دوخت
ارایش ملیح
دوش ربع ساعته
و…
واینکه انگار نویسنده نمیدونن که لباس دکلته لباسی هست که بالا تنه ی اون باز هست و پوشیده نیست.چون چند جا به عنوان لباس پوشیده از دکلته استفاده کردند.
من رمان خارجی خیلی خوندم.اونها توصیفات را بسیار جالب وقوی انجام میدن.همین نکات کوچیک اگر رعایت بشه خیلی گیرا تر خواهد بود.
و نکته دیگه اینکه معمولا افرادی که شغل اینجوری دارن به هر کسی نمیگن شغلشون چیه.حتی عمو دایی و…
چجوریه.
باز هم ممنونم لخاطر موضوع جالب این کتاب و تبریک میگم به نویسنده کتاب.
جای کار داشت مثلا اینکه قلم پخته تری داشته باشن نویسنده عزیز چون در کل کار گیرایی بود . مثلا اگه کل کل های لفظی و یا خواستگاری های عجله ای و چند مورد دیگه نبود کتاب قطعا عالی میشد. در هر حال لذت بردم از کتاب . قلمتون مانا دوست عزیز
مدل گوشیتون چیه ؟
سلام. گوشیم نصب نمیکنه ?