✔️به نام حضرت دوست.✔️
دلنوشته:
••••● نزار ببارم. ●••••
تنهام گذاشتی، کاش نمیرفتی! خیلی بهت نیاز دارم میفهمی؟ میفهمی چه حس داغونی دارم از اینکه دستاش و میگیری؟
از اینکه دوسش داری، از این که یه زمانی بوسههات مال من بود. ولی، حالا لبهات فقط اون و میبوسه. این همه حس بدیِ که
نمیتونم هر شب با صدای تو به خواب برم. نمیتونم چون تو الان با اونی! با صدای گرم و مهربون تو میخوابه.
با نوازشهای تو، با آوای زیبای صدای تو میخوابه. با صبح به خیرهای تو بیدار میشه دلم تنگ شده واسه اون روزی که بعد مدت
طولانی باهم قرار گذاشتیم.
حالم افتضاح بود…
حال روحی..
حال جسمی..
داغون بودم. ولی تا تو رو دیدم، انگار نه انگار. اصلا بودنت یعنی حال خوب…
اصلا با تو بودن یه آرامشی داره که برام مثل یه مسکن قوی عمل میکنه.
پس باز هم بیا و مسکن حال بد من باش.
من تنهام و غرق درس و کار…
تو با اونی و غرق یه دنیای دیگه، شاید ماهی یه بار یه مسجی، موزیکی، تکست یا شعری برا هم بفرستیم. این بود آیندهای که انتظارش و میکشیدیم؟
فراموش نمیشی حتی ته چت و مستی یاد توأم و صدای هق هقم بلند میشه.
یادم نمیره وقتی گفتی یا تا ته دنیا برام میمونی، یا برام میمیری، حس مهم بودن بهم دست داد. حس اینکه یه تکیه گاه قوی
کنارمه و نباید از هیچی بترسم. ولی رفتی و با رفتنت همهی حسهای تو دل منو تنها گذاشتی. واسم خیلی سخت بود رفتنت،
مگه میشه آسون گذشت از کسی که قلبت مدام اسمش و فریاد میزنه؟ من هنوزم آغوشم برات بازه ها؟
یادته گفته بودی اونقدر منو تو آغوشت فشار میدی که استخونهام له بشه؟ که با تمام وجود توی آغوش هم حل بشیم؟ یادته؟
نزن زیرش به خدا گریهام میگیره، چونهام از گریه میلرزه و لبهام اسمت و زمزمه میکنه ” برگرد ” آخه نامرد تو که گفتی برام
میمیری، دروغ گفتی، لعنت به این روزگار، برگرد، قول میدم که به رو نیارم که روزی دروغ بزرگی گفتی، من هنوز هم میخوامت، قلب من به امید بودن تو هست که محکم میتپه.
آوارهتر از آنم که بتوانم آرزوی ماندنت را بکنم.
برگرد از نو شروع کنیم! برگرد دیگه بسه این همه دوری! برگرد لعنتی دستام خالی و سرده. فقط برگرد.
بذار دستای سردم با گرمی وجود تو به آتیش کشیده بشه.
خستهام از قهقهههای الکی جلوی دوستانم.
ته دلم دارم از افسردگی میمیرم و کم میارم.
خستهام از وانمود کردن به اینکه حالم عالیه.
باور کن عالی نیستم، وقتی نیستی وجودم داره از هم میپاشه. بیا ببین حال داغونم و.
خسته شدم از هندزفری و تکرار آهنگهامون.
یادته دو تایی آهنگ عاشقانه گوش میدادیم. تو میگفتی عشقم و من میگفتم عاشقتم. چه روزهای خوبی.
یادته بهت گفتم تا تهش میمونی؟ تو هم گفتی آخه دیونه من تو رو از دست نمیدم.
خستهام از تنهاییِ پا در رو و متر کردن.
یادته کل شهر و باهم پیاده روی میکردیم؟ یادته من مترهاش و میشمردم و تو میخندیدی و میگفتی عاشق اخلاق کودکانه منی؟
پس چی شد اون همه ” عاشقتم ” گفتنها؟
خستهام از سیگارای تنهایی از این همه بغض.
من یه دخترم، نباید با روحیه لطیف من بازی میکردی. هیچ میدونی این سیگارها به حنجرهام آسیب میزنن؟ آره لعنتی؟
یادته بهم گفتی قناری من عاشق صداتم؟ دیگه جز خفگی و بغض صدایی برام نمونده. مسببش هم توئه لعنتی هستی.
یادته گفتی عاشق چشمای رنگ شبم هستی؟ اونقدری چشمانم باریدن گرفتن که همه جا برام تار شده و چیزی نمیبینم. این چشمها دیگه برام مثله قبل نمیشن.
من در تار و پود وجودم آرزو کردم که بگویم بمان، ولی نماندی و بیوفایی را در حقم تمام کردی.
خستهام از زل زدن به ساعتای جفت شده.
که آخه کِی میآد که لحظهها، ثانیهها، دقیقهها، بگذرن و تو بیای، ولی ساعتها گذشت و این انتظار تلخ بهم فهموند که تو دیگه نیستی، که دیگه نمیآیی.
از نبودنت خستهام! بسه دیگه. نمیخوای این فاصله رو تموم کنی؟
بیا، فاصلهها رو تموم کن و با وجودت وجودم و به آتش بکش که بفهمم هستی.
بیا دیگه نامرد، تو که نامرد نبودی! آخه چرا نامرد شدی؟ تمام خوشیهای من همون روز که رفتی تموم شد.
یه قولی بهم بده، عاشقانههایی که برای من میگفتی رو به اون نگی.
آخه کجایی من بیقرارم.
جز خاطرههای با تو بودن هیچی به یاد ندارم.
یادته گفتی موهای منو که باد به رقص میاره رو دوس داری؟ میخوام کوتاهشون کنم، چون هر موقع موهام میرقصه تو به یادم میای.
شکستم.
شکستم از اویی که تنهایم گذاشت.
شکستم از دنیا و آدمهایش که مدام در گوشم زمزمه کردند او دیگر نیست.
بر سرم فریاد زدند او دیگر نیست.
نیست.
نمیای؟ اگه نمیای، باشه، ولی من منتظرم، شاید این انتظار هیچوقت برام شیرین نباشه و تلخ بشه. درست مثله من که از بعد
رفتنت سرد شدم، تلخ شدم، از آدمها و دنیاش بریدم. تبدیل به یه مُرده متحرک شدم. یه اسپرسو، دقیقاً مثه یه قهوه تلخ.
میترسم از بعضی از آدمها.
آدمهایی که امروز دوستت ﺩﺍﺭند،
ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺭﻫﺎﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ!
من که هر چه خواستی فراهم کردم، حتی قلبم را هم هدیه تو کردم، پس چرا رفتی؟ بدون هیچ توضیح!
آدمهایی ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ،
ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻣﯽکنند!!
تو هم همانگونهای، بیرحم بودی که اول عاشقم کردی و بعد رهایم کردی.
آدمهایی ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ،
ﻓﺮﺩﺍ ﺧﺸﻢ ﻭ ﻗﻬﺮ ﻭ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽﺷﺎﻥ ﺭﺍ!
آه، که چهقدر نامهربان شدهای. پس کو آن که من روزی او را مهربان میدیدم؟
ﺁدمهایی ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻗﺪﺭﺷﻨﺎﺱ ﻣﺤﺒﺘﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ،
ﻓﺮﺩﺍ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭ ﻣﺤﺒﺘﺖ.
بد کردم محبت کردم؟ حق داشت هر که گفت به هر کس زیادی محبت کنی او پست و حقیرت میکند.
میدونی چیه؟
غمگینترین ﺩﺭﺩ
” مرﮒ ” ﻧﻴﺴﺖ
دلبستگی به کسی است،
که بدانی هست،
اما اجازهی بودن،
در کنارش را نداری.
مسخره نیست؟
آره مسخره است که روزی فکر میکردم کنارمی و با خندههات دلِ بیقرارم و آروم میکنی، ولی تو اخمهات و برا من گذاشتی و خندههات و برا اون.
مسخره است که فکر میکردم هنوز هم دوسم داری، ولی تو پایِ پیش کشیدی که پس نیوقتی.
متأسفم برای تو که لیاقتم را نداشتی و برای خودم که فهمیدم تو لیاقت عشق پاک و محبتهایم را نداشتی.
ما همیشه کسانی رو ستایش میکنیم که ما رو نادیده میگیرن!
کسانی رو نادیده میگیریم که ما رو ستایش میکنن!
عاشق کسانی میشیم که ما رو آزار میدن.
کسانی رو آزار میدیم که عاشق ما هستن!
و تو…
آه، فقط سکوت میکنم که بدانی که چهقدر بیارزشی و برایم اهمیتی نداری، اما آخر چهطور فراموشت کنم؟ وقتی به تو فکر میکنم روزها و شبهایم زهر میشود به کامم و آدمها تلخ میکنند تمام مرا.
بهم گفتی گریه نکن اشکات داغونم میکنه، حرصی اشکام و پاک میکردی. پس الان کجایی که اشکام و پاک کنی؟
کجایی که برا گریه کردنهام عصبی بشی؟
روزهام همش اشک و گریه،
شبهام تا صبح خون دل خوردن.
هیچوقت با یک ” دوستت دارم ” ساده رام نشوید. سعی کنید که صداقت را از چشمانشان بخوانید.
#دلنوشته
نویسنده: شکیبا پشتیبان/ کوه_یخ
تاریخ نوشت: ۱۳۹۶/۱۲/۰۵
یه معرفی نامه برای دلنوشتههام.
۱. خواستم.
۲. پرواز آرزوها.
۳. مادر.
۴. مادر فرشتهی روی زمین.
۵. نزار ببارم.✔️
مردها، موجودات عجیب و غریبی هستند که همیشه تو را با دنیایی از ابهام رها میکنند.
من هیچوقت نگفتم که مردها آسیب نمیبینن، ولی دنیا ثابت کرده که این روزها دخترها بیشتر آسیب میبینند.
They And
دلنوشته نزار ببارم