مطالب ویژه
داستان کوتاه و زیبای دخت دیوانه

داستان کوتاه دخت دیوانه به قلم مریم سعدی

 

مقدمه

شب ها تا صبح زیر آسمان چشم کبود خیالم که اشک آلود بارانش را به معشوقه اش

زمین هدیه می کند به تصویر می کشانم خرمنی از موهایت را…
باد که می وزد همچون دختی جنون زده رقص کنان به دور عروسک خیالی ام می گردم !
بعد از تو لقب جوان ترین پیر دخترک شهر را به دوش می کشم !
پیر دختی دیووانه…
می دانی ؟ اتاقکی دارم در بلند ترین ساختمان شهر هر روز صبح پشت پنجره ی آهنی فقط کمی فریاد می کشم !
فقط گاهی بلند بلند به موهای تراشیده ام می خندم !
بعد هم ترحیم خاطرات مردگانه ام را عزا می گیرم !
نمی دانم چرا نمی فهمند گریه ی من دیدن ندارد …اینجا پرستارها می آیند برسر کوبیدن ام را می بینند و می روند !
به من می گویند دیووانه
اما من فقط دلتنگ توام کاش بیای و به اینها بگویی این دخت جنون زده بی تاب من است…

 

داستان کوتاه و زیبای دخت دیوانه

 

قسمتی از این داستان کوتاه زیبا :

هوای گرم مرداد ماه بد بی طاقتش کرده بود . پله های آن ساختمان بلند در گوشه ای از ولیعصر شلوغ را

دوتا یکی طی می کرد . یکی نبود بگوید مرد حسابی آسانسر هم دگر ترس دارد؟
با پا گذاشتن به پله ی بعدی صدایی بلند در تمامی ساختمان پیچیده شد آرام آرام نزدیک ترمی شد و آن

صدای زننده هم بلند تر…صدای دخترکی در بالاترین طبقهء آن ساختمان بلند بود که فریاد می کشید!
دو دست اش را بر صورت اش کشید و برای لحظه ای چشمان اش را را بست خدا می داند در دلش چه موجی از غم می گذشت .
نفس عمیقی کشید وبا ضربه ای به در وارد شد و با دیدن خانوم بزرگ نیا به طرفش رفت وبه نشانهء احترام

دستی بر سینه اش قرار داد و سلامی کرد .با راهنمایی او به اتاق کناری رفت .
صدای جیغ های دخترک بلند وبلند تر می شد و نفس مرد بلند قامتی که مردانه بر روی صندلی نشسته

بود هم تنگ و تنگ تر گویی با شنیدن آن فریاد ها تمام مردانگی اش را کنار می گذاشت و میخاست زار زار گریه کند .
-عجیبه

جهت دانلود این داستان بصورت کامل فایل pdf زیر را دانلود کنید 

دسترسی به سایر نوشته های مریم سعدی کلیک کنید

مشخصات کتاب
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    مریم سعدی
  • صفحات
    10
لینک های دانلود
اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • اشتراک گذاری
دیگر آثار
با عرض پوزش محتوایی جهت نمایش وجود ندارد !
8 نظر
نظرات
  • احمد
    31 شهریور 1397 | 06:47

    قلمت خییییلی غمگین بود
    امیدوارم متن های بیشتری ازت ببینم

  • ;)
    28 شهریور 1397 | 07:06

    خیلی غمگین بود):

  • mr
    28 شهریور 1397 | 01:16

    عالییی بود دیوونه

  • آرزو امیری
    22 شهریور 1397 | 18:34

    رفیق خودمی دیگه ……

  • شایا
    19 مرداد 1397 | 17:25

    شما با مهدیه سعدی نسبتی دارید ؟
    هم داستان کوتاه و غمگین شما بسیار زیبا بود و هم شعر های و رمان خانم مهدیه سعدی
    تبریک به هردو نویسنده بابت قلم های زیبا و ماندگارشون

  • مائده
    19 مرداد 1397 | 17:21

    خیلی عالی

  • مهدیه سعدی
    18 مرداد 1397 | 22:20

    دوست دارم اولین نظر و من بدم
    خیلی دوس دارم نوشته هاتو … به امید موفقیتت های بیشترت عشقم

  • binam
    18 مرداد 1397 | 22:14

    بی نظیر بود ❤ تبریک به خانم سعدی
    غمگین اما دل نشین

درباره ما
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانهمیباشد.