جمعه ها
فهمیدم از تقویم و ساعت روی دیوار
روزای من از رفتنت لبریزه جونم
از #جمعه ها حالم به هم میخورد،حالا
هر روز من یک #جمعه از پاییزه جونم
یک عمر جنگیدم بمونم تو نگاهت
تا مرز مردن مرز عاشق بودنم شه
تا از غنیمت های جنگم با لباست
پیراهنی از جنس آغوشت تنم شه
با رفتنت از توی رویاهای شب هام
کابوس رفتن عین بغضی تو گلومه
گفتم که پاکش میکنم تقویمو اما
روزی که گفتم با تو هستم رو به رومه
باید بخونم شعر دریا دل شدن رو
دریا فقط تاوان تنهایی رو میده
با قایقت آروم از ساحل جدا شو
عاشق فقط تنهایی عاشق رو دیده
وقتی که رفتی آدما تغییر کردن
هر کی رو دیدم فکر میکردم تو بودی
پرسیدم از هر آدمی با ناامیدی
دیدم نبودی و نبودی و نبودی..
دکلمه صوتی جمعه ها