داستان بازگوی دختریست…
دختری عاشق…
عاشق پسری نامدار…..
بازگویی عشق بی حد و نثار پسرک…..
دختری که پس از سال ها به پیش پدر مادر خود باز می گردد.
به پیش پدر و مادر که تنها اسمش را برای او تداعی می کنند.
پدر مادری که برای بوی از هیچ چیز نبرده اند.
پدر و مادری که آغاز اتفاقی اند برای او…
بازگشتی که برای دختر پر است از اتفاق های ناگوار و بد.
پر از اتفاق های ناخواسته و ندانسته…….
دلم گرفته….
بدجور هم دلم گرفته. طوری که هیچ جوره باز نمیشه. دل خورم….
دل خورم از این دنیا، زندگی، آدماش.
عشق…….
کلمه ای ک قداست خودش رو از دست داده.
شده بازیچه….
بازیچه حیوان های انسان نما که از آن سوءاستفاده میکنند.
پاکی اش را گرفتنه اند .
عشق کلمه مقدسی است.
لیاقت میخواهد داشتنش.
ولی حال وسیله بازی انسان نماها شده.
که دل بشکنند و سوءاستفاده کنند.
من سرمین محکوم به سکوت.
محکوم به پذیرفتن…
*********
رمان سرمین
چمدانم را از دستم گرفت و به کمک راننده داد تا آن را جا دهد. با چشمان اشکی به او نگاه کردم
_اشکین.
غمگین نگاهم کرد.
_عزیزم ما کلی حرف زدیم قرار شد دیگ اینطور نکنی. مگه قرار تا ابد از
هم جدا بشیم؟ فوق فوقش یک ماه منم زودی میام.
_خوب پس بزار باهم میریم دیگه.
_نچ تو انگار حرف حالیت نمیشه. با تو با پدر و مادرت تماس گرفتی الان
اونا منتظرتند، تازه گوشی هست باهم در ارتباطیم.
بغضم با صدا شکست ،و خودم را در آغوشش انداختم.
_اشکیین.
اشکین سرم را بوسید.
_عزیزم ،برو دیگ الان اتوبوس حرکت میکنه دیگه بروآفرین دختر خوب.
به سختی از او جدا شدم و خداحافظی کردم. سوار اتوبوس شدم و کنار
پنجره نشستم. اتوبوس حرکت کرد و من چشم های اشکی ام برای اشکین دست تکان دادم.
دلنوشته های عاشقانه و زیبا جهت دسترسی کلیک کنید
اشعار عاشقانه جهت دسترسی کلیک کنید
[pdf-embedder url=”https://www.romankade.com/wp-content/uploads/2018/12/سرمین.pdf”]
خیلی رمان قشنگی بود انقدر جذاب همه چی توصیف میشد که هیچوقت دوست نداشتم رمان تموم بشه و خیلی خوب میشد اگر تا اخر عمرم این رمان ادامه داشت چون خیلی بهش عادت کردمو باهاش انس گرفتم 🙁
خیلی خوب و عالی بود ولز من تا بارداری نازلی خوندم بقیشو کجا بخونم
خیلی عالی بود .
اصلا قابل پیش بینی نبود مخصوصا مرگ دختر سرمین .
کلی باهاش گریه کردم .هنوزم بغض دارم .
سلام دوستان واقعا ممنونم از نظر های زیبا و قشنگتون من واقعا خوشحالم که رمان من رو پسندید و نظر های قشنگتون رو برای من گذاشتید.
واقعا رمان بی نظیری بود من چقدر گریه کردم…مرگ دختر سرمین منو به یاد از دست دادن عزیز خودم انداخت…حس این که فرزندت بمیره…نویسنده عزیز بهتون تبریک میگم. رمان خیلی زیبایی بود یک موضوع متفاوت در یک ژانری که خیلی تکرار میشه و این تکرار ها کسل کنندش کرده بود. اما رمان شما یه تحول رو ایجاد کرده بود. قسمت اخر پیام سرمین به اشکین خیلی تاثیرگدار بود بهتون پیشنهاد نیدم با چند تغییر جزئی و اضافه کردن چند جمله و شعر رمانتون رو چاپ کنید
با تشکر از رمان
خیلی قشنگ بود ولی من کلی گریه کردم
اینقد بغضم شدید بود نمیتونستم نفس بکشم مخصوصا جایی که اشکین بهش گفته بود اسم بچشو گذاشته نیان
خوب بود ممنون …
خیلی خیلی زیبا ممنون
رمان قشنگی بود ممنون ازنویسنده
سلام خسته نباشید رمان خیلی تلخی بود