نقاش ِ تو الهام گرفت از گُل ِ بسیار
چون ماه، به هر چشم، تو را کرد سزاوار
در آینه با چون تو گلی ..او گِلِ من را…
در پیش تو انگار که کوبید به دیوار!!
میسوزم از این فاصله ها هر شب و هر روز
اما تو چنان بی خبر انگار نه انگار
خواهان چنین زندگی ِ تلخ نبودم
هم رفتن و هم آمدنم بود به اجبار
رویای من از هر نظری در تو بنا شد
تقدیر نگو، تند نرو، دست نگهدار
سر زد چه خطایی،تو در این بین چه کردی؟
از من که تویی در من و من بر تو گرفتار
بر خاک ِ سیاه از غم ِ عشق تو نشستم
داری گِله ها از من و این وضع ِ اسفبار
آتش بزن آتش بزن آتش بزن آتش
یک روز نه یک سال نه، یک عمر به تکرار
پایان مرا هر که نداند، تو بدانی
ای باعث در من گِله دست از گِله بردار
#می سوزم از این فاصله ها
#فرهان_محمدی
دکلمه صوتی نقاش گل