آری
من همانم ،
همان دختر شاد و پر از انرژی
من همانم ولی …
ساعت که از دوازده شب می گذرد
پایم که رختواب می رسد!
سرم را که زیر پتو پنهان می کنم
خیلی چیز ها تغییر می کند…
آنجاست که دیگر خبری از آن دخترک شاد و سر کش نیست!
آنجاست که بغض هایم سر باز می کنند.
همان بغض هایی که در پس این روز هایم درست جایی در میان
سینه ام جا خوش کرده است تا جانم را بگیرد
و اشک هایی که بیشتر از همه تاوان این روز هایم را می دهند!
ساعت که از دوازده شب می گذرد…
دلتنگی قصد جان آدمیزاد ها را می کند!
آه…
اصلا ای کاش هیچ وقت ساعت از دوازده شب عبور نکند.
دکلمه صوتی ساعت دوازده شب