« الهه عشق »
من
تنها
هر صبح روی برگ های گلدان این اتاق دست می کشیدم
و نمیدانستم
تو
آهسته آهسته از خودت دورتر می شوی
پس تصمیم گرفتم
پنجره ای را باز نکنم
پرده ای را کنار نزنم
کسی را صدا نکنم
و حتی بر برگ گلی دست نکشم
آرام
خودم را بالآی محراب این معبد پیر زندانی کنم
تا مردم با انگشت نشانم دهند
الهه ی عشق صدایم کنند و عکس بگیرند
گاهی اینگونه دنیا آرامتر است.
ژاله حیدری
دکلمه صوتی الهه عشق