آه…
یادش بخیر، خاطراتمان زیر باران را می گویم!
خوب یادم می آید وقت هایی که باران می بارید چه قدر من بیشتر عاشقت می شدم.
چه قدر بیشتر عاشق موهای خیس تو می شدم…
آه…یادت می آید وقتی میان هلهله ی آسمان و سیلاب باران، با صدای ساعقه ای که خودش را به جان آسمان می انداخت چطور مرا میان بازوهای مردانه ات مخفی می کردی؟چه قدر شیرین بود…روزهای ما با هم
چه زیبا بود، تو، کنار من…
بغض در بسته ی گلوی من، بعد از همان باران بزرگ تر و بزرگ تر شده…آخر می دانی؟
زیر همان باران و میان همان صاعقه بود که گفتی: گاه، باید رفت…
و تو، رفتی و من سال هاست میان نجوای آسمان به دنبال تو می گردم…
#نگین_شاهین_پور.
دکلمه صوتی نجوای آسمان