این حجم دلتنگی
حق ما نبود
درست زمانی که خورشید راه را نشانمان میداد
و بی تردید و
به سایه هایمان قسم میخورد
دلگیر میشوم
از هرآنچه که معنای دومی دارد
مثل پایان
که به ناممان ثبت شد
و ما شدن را
در نطفه خشکاند
دلگیر میشوم
از هرآنچه که بوی تو را میدهد
از تمام روزهایی که به بازیمان گرفت
از تمام روزهایی که سهم ما نبود
مگر عمرمان چقدر کشش دارد
به وسعت این همه تنهایی
مگر میشود در کنار تو
تنها بودن را ادامه داد…
باور میکنی زندگی
فقط نفس کشیدن نیست؟…
من تو را زندگی نکردم…
سهم من
دعاهای به راه مانده و مقصد ندیده که نخوانده
ایمان به استجابتش بود
و معنای خیری که در این نرسیدن ها
تنها آبیست روی آتش دلم…
اینجا به اندازه تمام روزهایی که گذشت سرد است
خسته میشوم از تمام نداشتن هایی که میتوانست باشد
از تمام گرمای آغوش تو
از تمام خنده های چشمان من..
خبر داری!!؟….
اینجا کسیست که سالها به انتظار لبخند نشسته…
آزاده راجی
دکلمه صوتی تقدیر اجباری