مطالب ویژه
رمان عاشقانه و جدید عکاس شاهدخت

رمان عاشقانه و جدید عکاس شاهدخت به قلم زیبای فاطمه رسولی

گاهی وقتا زندگی وادارت میکنه تا اتفاقات غیرممکنی رو تجربه کنی همه چیز خوب بود شایدم اینطور به نظر می رسید

یا نه بزار اینطوری بگم همه چیز از اون نامه شروع شد هرچی بیشتر به حقایق نزدیک میشدم بیشتر وارد منطقه ممنوعه میشدم
هرچقدرم برام دردناک بود اما من سعی کردم با نبودش کنار بیام مجبور بودم کنار بیام…ولی با انتقام نگرفتن اصلا…

رمان عاشقانه و جدید عکاس شاهدخت

 

قسمتی از رمان :

کلافه از هیاهو و شلوغی مهمونی نگاهی به بابا انداختم که مشغول صحبت با دوستاش بود
پایین لباسمو گرفتم و به سرعت از میون جمعیت مهمونا رد شدم و به سمت بالا رفتم روی پله سوم بودم که کسی صدام کرد
برگشتم عقب اول نگاهی به بابا انداختم که هنوز مشغول صحبت بود بعدم به پسری نگاه کردم که زل زده بود به چشمام و با لبخند نگاهم میکرد

سرمو تکون دادم و گفتم:بله؟

لبخندی زد و گفت:میشه چند لحظه صحبت کنیم؟

خواستم جوابشو بدم ولی با دیدن بابا که به ساعتش نگاه میکرد
هول کردم و با یه عذر خواهی به سمت بالا رفتم امیدوارم بابا این غیبتم و متوجه نشه دیگه خسته شدم از مهمونی و جشن
نگاهی به اتاق آریا انداختم اونم مثل من از مهمونی بدش میومد حتما بدون جلب توجه تا اتاقش اومده چون اگه بابا ببینه حتما نمیزاره آریا بالا بمونه
نگاهی به اطرافم انداختم و خودم و انداختم توی اتاق کفشام و در آوردم و پرت کردم یه گوشه وای پام داشت میشکست
روی تخت نشستم و پشت پامو ماساژ دادم
کاش سهیلا بود تا میگفتم یکم ماساژم بده ولی الان وقتش نیست فعلا باید همینجا بمونم تا این مهمونی زودتر تموم بشه…
روی تخت دراز کشیدم موهای به پشت بسته شدم با اون همه گیره بدجوری داشت اذیتم میکرد
کلافه روی تخت نشستم

 

رمان عیش و نوش اثر: کلثوم حسینی( گلی)

رمان ماه رخ به قلم ندا سلیمی

رمان حس خلا به قلم نازنین امراللهی

 

لینک دانلود این رمان  حذف شد

 

مشخصات کتاب
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    فاطمه رسولی
  • صفحات
    686
اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • اشتراک گذاری
دیگر آثار
با عرض پوزش محتوایی جهت نمایش وجود ندارد !
13 نظر
نظرات
  • حدیثه
    24 مرداد 1400 | 20:16

    خییییلی جذاب بود من چند سال پیش خوندمش و بی صبرانه منتظر جلد دوم هستم
    کی جلد دوم رو منتشر میکنید؟

  • مهشید
    25 شهریور 1399 | 05:31

    سلام رمان خیلی قشنگی بود فقط ای کاش سامیار نمیمرد اینجوری رمانتون جذاب تر بود
    کی جلد دومش رو مینویسید من چند ساله منتظر هستم لطفا جلد دومش رو هم برامون بزارین ممنون❤

  • رز
    8 مرداد 1399 | 12:08

    رمان جذابی بود
    فقط کاش پایانش بامرگ سامیارتموم نمیشد
    چون من رمانهایی رومی پسندم که پایان خوشی داشته باشه بخصوص باشرایط کنونی دنیا که میخواهیم برای لحظاتی فارغ ازغم وغصه بشیم خوندن رمان بافرجام خوش کمی حالمونو بهترمیکنه حالاامیدوارم درجلددوم این رمان پایان خوش درنظر گرفته باشید باتشکرازقلم زیباتون

درباره ما
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانهمیباشد.