قلم با واژه بشکستم
دل از اسم تو برداشتم
تب شعرم گرفت اما…
به اغمای توبرگشتم.
قلم بادرد انداختم
که کاغذسینه اش بشکافت
تورا صدواژه هم کردم
دل ازاشعار برداشتم.
قلم با گریه می خواند
مراهم درد آشناییست
به غیراز اوکسی هم هست؟
که غم ازپرده بردارد.
تورا اجبار به خواندن نیست
مرااجبار به شعرهم نیست
اگردل با توهم باشد
مراشعرگفتنت کافیست….
نوشته ی نداسلیمی
[disk_player id=”18114″]