☘️قانون پاییز۲☘️
تو آغوش پاییز بودم
قلبم از سرماش منجمد شده بود
اما محکم بغلم کرده بود
می گفت:
-تو دختر خزانی
می گفتم:
-من می لرزم
می گفت:
لباس نارنجی بپوش
می گفتم:
-بهارو می خوام
می گفت:
مگه اختیاریه!
می گفتم:
یلدارو می خوام
می گفت:
اصلا اومدنش دست خودش نیست.
آه بلندی کشیدم وگفتم:
همه با من بیگانه اند.
می گفت:
فقط من با تو غریبه نیستم
گفتم:
چرا؟
می گفت:
چون تمام وجودت را بوسیدم واین جور شکست خوردی.
گفتم:
کی بغلم کردی
گفت:
همون موقع که تنهات گذاشت
گفتم :
مگه یادته.
گفت:
قسم خورده بود یه روز خزان رهات می کنه.
گفتم:
نفهمیدم
گفت:
به دلش گفت.
گفتم:
پس….
گفت:
تا رهات کرد من بغلت کردم.
نوشته ی نداسلیمی
دکلمه صوتی فصل زرد
[disk_player id=”18093″]