مقدمه
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
شروع
مادرم همه ی دنیام بود.
قدرش را خوب ندانستم .
کاش
نمی توانم بگویم کاش فایده ای برای این زندگی ندارد .
حال او رفته است و مرا میان این خانه و سکوتش تنها گزاشته است.
وقتی که دگر نیست.
چرا افسوس خورد .
هنوز فرصت باقی ست .
هنوز هم می توان یادش را زنده نگه داشت .
به ساعت نگاه می کنم ،انگار زمان متوقف شده است .
خانه را ،سکوتی در بر گرفته است.
که دلم می خواهد هر چه زود تر پایان یابد.
مادرم بیاید و سکوت این خانه را بشکند.
چه زیبا
با صدای دل نشین خود به تک تک اعضای خانواده محبتش را نشان داد و گوش هایمان نشنید.
گویا که در گوش هایمان پنبه گزاشته باشند .
یا خودمان را به نشنیدن زده ایم .
کدام یک ،با کدام یک دل مادرمان را شکستیم و هیچ وقت گله نکرد.
مگر فرقی می کند همه دل مادرهایمان را شکستیم .
مادرم همیشه مرا از دست دعواهای پدر نجات می داد و همیشه خودش بازخواست می شد .
پاسخگوی خطاهای من می شد .
اینگونه است که می گویند ای خدایی که مرا افریدی مادرم را برگردان تا بتوانم برایش کارهایی انجام دهم که سزاوار و لایق اوست .
اما مادرهایشان باز نخواهند گشت .
و انان به کسانی که مادرشان را دارند و قدرشان را نمی دانند می گویند
قدر مادران خود را بدانید
در زمان ما کسی نبود که ما را به درستی راهنمایی کند.
و ما نفهمیدیم که چه ها کردیم با مادرمان .
مادرم نیست و ببیند، که حال که نیست افسوس می خورم .
افسوس اینکه، همیشه با کارهایم رنجاندمش .
مادر نیستی و ببینی که دختری که همیشه تو را می رنجاند.
حال خودش مادر شده است و دخترکش او را می رنجاند.
هر روز خورد می شود و کسی نیست که دلداری اش بدهد.
افسوس که نتوانستم به آرزوهایت برسانمت مادرجان.
هر شب به یاد تو یه فنجان چای برای پدرم می برم .
اما
اما
اما نیستی ،نیستی و ببینی پدرم چقدر بیشتر از سنش می زند .
مادر ،ای کاش فقط یک بار دیگر بتوانم ببینمت .
مادرم ، عمر من ،دلم برای تو و خاطراتت خیلی تنگ است .
با همه این ها ،می دانم که نمی شود .
دیدن دوباره ی تو
مگر در خواب،
مگر در خواب.
دکلمه صوتی سکوت مادرم