نمیدانیم
نمیفهمیم
جنس تنهای هایم فرق میکند!
تنهایی هایم را با همه تقسیم نمیکنم
حرف میزنم
میخوانم
عاشقانه مینویسم برای هیچ کس
راه میروم
بار ها و بارها با خودم در خیال خودم با همه درگیرم
دعوا میکنم
شیشه ها را میشکنم
موهایم را از ته میتراشم
شاید تنهایی هایم از شلوغی ها شیرین تر باشد، شاید!
شاید اصلا معنای دیگری داشته باشدـ..
با دیگران در نهایت تنهایی
با تنهایی در شلوغی ها
خودم هم جنس دیگری دارم
یک مرد
یک مرد خسته
یک مرد زخمی
مردی تنها
تنهایی هایم اما
فرق است بین این دو
فاصله ی به اندازه ی خودم با خــودت
فاصله را میدانی؟
درد دارم چه کنم؟
درد را میفهمی؟
تردیدهایم را نمی بینی؟ حرفهایم را نمیشنوی؟
مرا سایه های قرمز درد پوشانده
افکارم را غباری سرد از جنس آه گرفته…
نمیدانی، نمی دانم این دردهای مزمن مغزم را…
شاید که روزی، شاید که باتو شاید و شاید ها…
منم عاقبت همه دردهای کودکی ام…
آخ کودکی ام چه درد دارد…
دکلمه صوتی نمی دانیم