مطالب ویژه
دانلود رمان صلیب عشق

دانلود رمان صلیب عشق به قلم پردیس‌ نیک‌ کام

آدمها یکبار عمیقاً عاشق میشوند،چون تنها یکبار نمی ترسند

که همه چیز خود را از دست بدهند؛اما پس از همان یکبار،ترس ها

آنقدرعمیق‌میشوند که عشق دور می‌ایستد.
رمان صلیب عشق

نویسنده:پردیس‌ نیک‌ کام

قسمتی از رمان :

اخرین بشقاب توی سینگ رو هم اب کشیدمو دستامو به کمک گوشه دامنم خشک کردم.

در سلول با صدای بلندی باز شد وصدای زمخت نگهبان توی سرم پیچید.

_آناستازیا….

_بله

_راه بیوفت ملاقاتی داری…

تای ابروم بالا رفت…. کی میتونست باشه!

دمپاییامو پام کردم و دستی به لباس هام کشیدم.

چادر کهنه توسی رنگی رو روی سرم انداختم و از سلول خارج شدم.

نگهبان نگاهی بهم انداخت و اشاره کرد دستامو جلو ببرم.

دستبند رو به مچم زد و گفت:

_د یالا را بیوفت تا صبح وقت ندارم مثل بز منو نگاه کنی.

پوزخندی زدم و کنارش راه افتادم. از پیچ و خم راهرو راه رد شد و جلوی اتاقی ایستاد.

دستگیره در رو پایین کشید و در و باز کرد.
بازومو محکم چسپید و تقریبا پرتم کرد توی اتاق.

دستمو به چادرم گرفتم تا از سرم نیوفته.
اما با وجود دستبند کار خیلی سختی بود!
تنها یه میز چوبی کوچیک با دوتا صندلی که یکیشو یه زن پر کرده بود ؛اشیاء اتاق رو تشکیل میداد.

اب گلومو با استرس قورت دادم و جلو رفتم.
زن به عقب چرخید و با لبخند عمیقی نگاهم کرد.

برای خالی نبودن از احساس لبخند محوی زدم و جلو رفتم.

_بشین لطفا عزیزم.

صندلی رو عقب کشیدم و اروم نشستم.

_شما کی هستین؟

_من وکیلتم. ینی از این به بعد اینطور خواهد بود.

_وکیلم!

_بله؛ وکیلت… دادگاه برای رسیدگی به پروندت منو فرستاده.

_عجیبه…

_چی!؟

_هیچی!

سکوت کردم و به چهراش خیره شدم.
چهره معمولی داشت… میشد گفت نه زیبا و دلبر؛و نه زشت!

_خب… همه چیز رو از ابتدا برام تعریف کن.
دستش رو جلو اورد و روی دستای سردم گذاشت.
_اناستازیا؛ تو باید حرف بزنی و بگی که چه اتفاقی افتاده.
با سکوت کردنت فقط به خودت ضررمیزنی.

مطالعه آنلاین این رمان بدون نیاز به دانلود

[pdf-embedder url=”https://www.romankade.com/wp-content/uploads/2018/02/صلیب.pdf”]

مشخصات کتاب
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    پردیس نیک کام
لینک های دانلود
اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • اشتراک گذاری
8 نظر
نظرات
  • RAHAII
    13 اسفند 1399 | 10:20

    رمان بدی نبود اما اتفاقات تند اتفاق می افتادن و بیشتر دیالوگ داشت تا مونولوگ. چیز عاشقانه ای هم نداشت زیاد. بیشتر راجب گذشته دختره و زندان رفتنش و اینا بود. میتونست خیلی بهتر باشه. قلم خوبی نداشت.
    امیدوارم با قلم های بعدیتون بترکونید.

  • آوین
    14 مرداد 1399 | 12:30

    عالی بود

  • ناشناس
    8 تیر 1399 | 22:17

    این رمان مذهبی هست؟؟

  • Shahrzad
    15 تیر 1398 | 13:23

    رمان خیلی قشنگی بود.

  • هانیه
    25 اردیبهشت 1398 | 01:32

    عالی بود فوق العاهده بود با هاش گریه کردم خیلی دوسش داشتم من رمان زیاد خوندم اینم به یکی از بهترین رمانام تبدیل شده.توصیه میکنم اگه دنبال رمانی اینطوری هستین رمان فردا زنده میشوم و خاطرات برهنه رو هم حتما بخونین ممنون از نویسنده با قلم گیراشون.

  • پردیس
    25 بهمن 1397 | 23:05

    سلام عزیزم رمانت عالی بود

  • صحرا
    2 تیر 1397 | 01:02

    رمان خیلی قشنگی بود آموزنده و قوی نوشته شده بود

  • ترانه
    27 اسفند 1396 | 22:50

    خیلی رمان قشنگیه

درباره ما
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانهمیباشد.