غصه آنجا بود که از سختی و سردی شیشهی مترو که تکیه گاه سرم شده بود، خسته و آزرده شده و چشمانم را باز کردم…
و درست روبرویم دختری همسن خود را دیدم که سرش را بر شانهی مادرش تکیه زده بود!
#هنگامه_دشتیانی
مطالب پیشنهادی ما:
نتیجه ای یافت نشد
اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید