مطالب ویژه
دیالوگ های ماندگار رمان دست_نوشتهء_تقدیر
_ میخوای فالت بگیرم ؟
_ اعتقاد ندارم .
فالگیر پوزخندی زد و گفت : پس از اون قشر آدم هایی هستی که هرچی بخوای هست و نیاز نمی بینی با فال به چیزای خوب برسی .
خندید : اتفاقا از اون قشر آدمایی ام که زندگیشون با کف بینی یه فالگیر درست نمیشه .
_ اما من حرف های قشنگی دارم .
سوالی نگاهش کرد و پرسید : ببینم ، حقیقت زندگی منو می تونی بگی ؟!
فالگیر با اعتماد به نفس کاذبی پاسخ داد : معلومه ! من هرچی بگم عین حقیقته !
رها پوزخند زد و گفت : پس حرف های قشنگی نداری !
سپس از جایش بلند شد و در مقابل چشمان پرسشگر و متعجب فالگیر به آن سوی خیابان رفت …
#مهدیه_سعدی
#دست_نوشتهء_تقدیر
#دردست_چاپ
اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
- ۲۶ اسفند ۱۳۹۷
- دیالوگ های ماندگار رمان
- دلنوشته عاشقانه
- 1,661 بازدید
- 6 نظر
مطالب مرتبط
The bessssssst
چاکرتونیم با این رماناتون
چاکرتونیم با این رماناتون
تَهِ فِنجانِ مَن هیچ فالِ خوشی نیست رِفیق !
واقعا زندگی واقعی و تلخ نیازی به فالگیر نداره
عقایدت قشنگ و نابه در کنار قلم خاصت حرف نداره عزیز دلم ان شاءالله همیشه موفق باشی
چه قشنگ!