مطالب ویژه
دانلود رمان چشم آهوی من

دانلود رمان چشم آهوی من نوشته مریم ۸۸۲

عشق یک معادلست بایدحل بشه تابفهمی باخودت چندچندی مهم ترازهمه

بادلت چندچندی…غزل دختره پرانرژیه که توزندگیش هیچ مردی نقش نداشته

جزپدرش…دختری که اسیریک نگاه مخوف آبی رنگ میشه جایی که نبایدزمانی

که نبایدبه کسی که نبایددل میبنده وسعی می کنه اون روهم مثل خودش

اسیرکنه…..امازندگی همیشه آدم رو طبق خواسته هاش پیش نمیبره بلکه

اونودرست تومسیری قرارمیده که هیچ وقت اونوحتی توی خواب هم به چشم ندیده……..

مقدمه:

وای به روزانتقام……همه راغارنشین خواهم کرد……
بالذت وشوق کودکانه ای دستاشوبهم کوبید-ایول ددی جونم من عاشق کورسم!
-کی گفته قراره روتوشرط ببندم؟
-مگه من چمه؟
-چت نیست؟لباشونیگامثل بچه های دوساله آویزونه!
-دامون حال بده دیگه جون غزل…
_ درد!دامون و مرگ!یه باباگفتن اینقدسخته که به اون زبون درازت نمیاد؟
-چیکاکنم؟هیج جوره توکتم نمیره به مردی که بیست وچهارسالسال ازم بزرگه بگم بابا!
-پدربودن به سن نیست به زحمت البته چون توعقل وشعورت نمیکشه نمیفهمی این چیزارو مثل بابات خلی!
-راستشوبگو..خودت می خوای رقیبم بشی؟

قسمت از رمان :

-نه بابا،من که پیرشدم دیگه این چیزاواسه شماجووناست!..فک کن می خوام رویکی شرط ببندم که جنمشوداره آموزش دیده ی خودم!مینی دامون،دامون درابعادکوچیک تر!..ببنددهنت ومگس نره توش!
-تااون جایی که من یادم میاددانش آموزی به جزمن نداشتی…
باشیطنت دخترانه ای که ازمادرش به ارث برده بودچشماشوریزکردوگفت-دختره؟
-فضولی نکن میفهمی!
-وای دامون نکنه ….تعلیم دادی؟
-دیگه نه دراون حد!آدم مثل خودمون.
-مگه …… حیوان خوب اونم آدم!
-میزنم روترمزپرتت می کنم توبیابونااااا…
سپس خیلی آرام نجواکرد-چموش!

تامقصدیک کلام هم لب بازنکردولی کلی سوال ومسئله ی جورواجوردرمغزکوچیک

فندقی اش درنوسان بود!باصدای جیرترمزبالذت به پیست نگاه کردبدون مکثی پیاده

شدامادامون دردلش دعادعامی کردبتوانداین بغض لعنتی راسرکوب کندباچشمانی

سرخ شده نگاهی دلتنگ به ماشین مشکی رنگ انداخت عجیب نبوداگرجای

خالی اش همه جاحس شودعجیب نبودکه صدای خنده هاوچشمهای معصوم

سبزش مدام درمقابل چشم های دامون نباشدتاگورحسرت دیدن دوباره ی

اوراباخودمی برد،وفقط چیزی دردلش زمزمه می شودقرارنبودمنوتنهابزاری ویکی یه دونه توبزاری توبغلم!قرارنبودنامرد!بادیدن چشم های مشکی رنگ خماره غزل تنهادلیل زنده

بودنش ازرویای قشنگ زندگی اش بیرون امد کت تک طوسی رنگش راازروی صندلی برداشت وپیاده شددیدن غزل درلباس های ترمه آنچنان لذت بخش وزیبابودکه محوه تماشای اوشد…

مشخصات کتاب
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    مریم 882
  • صفحات
    136
لینک های دانلود
اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • اشتراک گذاری
دیگر آثار
با عرض پوزش محتوایی جهت نمایش وجود ندارد !
3 نظر
نظرات
  • مریم
    25 اردیبهشت 1403 | 12:42

    عالییییی کاش فصل بعدش و بگین بسازنتت

  • سحر
    23 تیر 1399 | 13:15

    عالی ترین رمان

  • مونا
    15 فروردین 1399 | 03:20

    رمانش عالیییی بود بهترین رمانی ک خوندم

درباره ما
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانهمیباشد.