دختری شیدا و عاشق، از سرزمین آریایی ها و پسری شیدا و عاشق تر، از فرسنگ ها فاصله و کشوری بیگانه!
داستانِ قلب های بی اراده و بیگانه!
شاید هم داستانِ نبردِ عقل و احساس!
از کجا معلوم؟
شاید هم داستانِ عشق و عشق و عشق و در نهایت یک سال شیدایی!
و وصالی که شاید مرز های عاشقیِ شیرین و مجنون را جا به جا کرد!
به امید اینکه خوشتون بیاد❤️
پایان خوش.
بی اراده زیپ کیفم رو باز کردم و گوشیم رو ازش بیرون کشیدم..نگاهم روی عکس دونفره ای که زیر بارون گرفته بودیم قفل موند.بک گراند گوشیم بود و من چقدر این عکسمون رو دوست داشتم. بی اختیار فکرم، راه گذشته رو در پیش گرفت و پرواز کرد سمت همون روز های اول. کاش آلزایمر هم مثل خیلی مرض های دیگه میتونست به راحتی به بدن انسان نفوذ کنه و گذشته و خاطرات تلخ و زجر اور رو بشوره و ببره..
قشنگ بود دوسداشتم
جووون نویسنده ی پرسپولیسیمون. شخصیتهاتم که همه خاندان وحید امیری >}
(یکی از فالوورات)
آفرین خیلی قشنگ بود. خوووووشمان آمدددددد
ولی نفهمیدم اسم اون بچه آخر کوروش یا کیارش؟؟؟؟؟؟؟؟
به به خانوم پرسپولیسی عالی بود رمانتون
وااقعا عالی!