عسلِ چشمهایت، قصه ی عاشقانه هایی ناب و متفاوته!
از زبون شخصیت های فرعی، داستان عشقشون رو می خونید و لذت می برید و شاید هم ته دلتون یه کوچولو لرزید.
اما قصه ی اصلی در مورد حامد و غزله که عشقشون از یه سفر پر ماجرا شروع میشه، یه سفر که قراره تا آخر عمرشون یادشون بمونه!
تو اون سفر عاشق میشند، به هم اعتراف می کنند و غرق خوشبختی ای میشند که زیاد طول نمیکشه چون یه گذشته ی تلخ روی عشق پر تلاطمشون سایه میندازه!
رمان عسل چشمهایت
مامان بسه توروخدا سرم ترکید
_اخه عزیزم من هرچی میگم بخاطرخودته اصن ببینم واسه این یکی دیگه چه بهونه ای داری هان؟ تو که هنوز ندیدیش
درحالی که سعی میکردم مامانوازین عصبانی تر نکنم گفتم : مامانم مهم نیس من دنبال بهونه باشم بهونه خودش میاد سروقتم
بعدم خنده ای کردمو رفتم تو اتاقم مامان هنوز داشت غرغر میکردولی من سرم از این حرفا پره خوب به من چه که دلم میخواد ازدواجم سنتی نباشه دوس دارم طرف عاشقم بشه و منم متقابلا همینطور اینجوری هم هیجانش بیشتره هم یجوراییه دیگه نمیتونم بگم چجوری
خوب بگذریم برم سر کارم لپ تابمو باز کردمو مشغول شدم هروقت کارام توشرکت زیاد بود میریختم رو فلش و میومدم تو خونه بقیشو انجام میدادم وفرداش همرو توسیستمم توی شرکت وارد میکردم
بسیار عالی ممنونم از نویسنده عزیز
سلام
خانم شفیعیان من رمانتون رو خوندم و یه انتقادی داشتم.رمانتون جالب بود ولی من احساس می کنم که قسمت آخر رمانتون با بقیه رمان فرق داشت.شخصیت ها تو تمام داستان عاشق هم بودن و به هم اعتماد داشتن ولی بعد یهویی همه اعتمادشون رو به خاطر یه مسئله که زیاد هم مهم نبود از دست دادند.به نظر من کسی که عاشق شخصی باشه و به اون اعتماد داشته باشه اینقدر زود همه چیزو به خاطر لجبازی ول نمی کنه و حداقل صبر می کنه تا حال طرف خوب بشه و براش توضیح بده و یا خودش سعی می کنه همه چیزو بفهمه.به نظرم این قسمت یکم دور از واقعیت بود و دختر داستان رو خیلی بی منطق و لجباز و پسر داستان رو هم خیلی ضعیف نشون داده بودید.اگه اینطوری نبود رمان خیلی بهتر میشد
درکل رمان خوبی بود و دوسش داشتم.
امیدوارم موفق باشید
Very emotional
خیلی عالی بود واقعا ممنونم
ممنون از قلم زیباتون خیلی قشنگ بود
عالیه بهتر از این نمیشه
عالی
بسیار عالی خیلی زیباست زندگی با عشق خوبه
عالیست۲۰
بسیار زیبا، جالب و خواندنی. ممنون از ویراستاری خویتون. فقط املای استثناعن به استثناً تصحیح شود.