مطالب ویژه
دانلود رمان فریبکار مرگ

دانلود رمان فریبکار مرگ نوشته آریانا عاشوری زاده

داستان درباره ے دختریست کہ مادرش او را به قیمت پانصد میلیون می فروشد ان دختر با هزار سختی فرار می کند و وارد گروهے جنایی می شود و حال در پے انتقام است انتقامی خونین…!
من دخترے هستم از جنس سنگ
سنگی بدون نفوذ
بدون شکستگے یا شکافتگے
من فریبکارم، همان فریبکاری کہ در پے قتل توست
آرے من همان دختر سنگدلے ام که مشکلات کمرم را خم نکرد
مشکلات، مرا تبدیل به فولاد کرد سخت و محکم
من انتقام می گیرم انتقامی از جنس فریبکاری…
هر شکست، مقدمه ای برای پیروزے ام شد
و حال…
یقین دارم کہ موفق خواهم شد.
(این رمان بر اساس واقعیت هست اما در خارج کشور)

قسمتی از رمان

روی صندلی کارم نشستم و عکس پسرے کہ قرار بود طعمه ے این گرگ خستہ بشه رو روی میز کارم پرت کردم، توے این موقعیت تنها چیزے که همدم این دل خستہ می شد همین بارون زمستونی بود و این باد تندے کہ محکم به پنجره کوبیده می شد.

انگار تو قفس گیر کرده و تنها راه آزاد شدنش باز شدن پنجرست بارون با رعد و برق همراه بود رعد و برقی که خشم و غضبم رو بیشتر می کرد و باعث می شد راحت تر بہ نقشه های شوم و پلیدم فکر کنم.
این نقشه ها کاملاً دقیق و برنامه ریزی شده اند، یکی از چاقو های تیز و برنده ام رو از کشوی میز کارم برداشتم و دستم رو زیر نور زرد رنگ آپاژور بردم و چاقو رو محکم روی کف دستم کشیدم اوف خفیفے گفتم و لذت وصف نشدنیه درد رو با تمام وجود احساس کردم این درد برام عین گاز گرفتن مورچہ مے مونہ دردے کہ من تحملش کردم بدتر از این هاست حالا هشت تا خط روی کف دستم ایجاد شده بود و این هشتمین شکارم بود باید مثل قورباغه ای گرسنہ که پروانہ و حشرات می گیره اون رو ببلعم نباید از دستم فرار کنہ…

دستم رو مشت کردم که خون کف دستم قطره قطره و آروم روی عکس پسر مے چکید از نظر قیافه بدک نبود اما به دل من ننشست، این دل لعنتے خیلی وقتہ از سنگ شده آروم چاقو رو بہ بینی ام نزدیک کردم و بوے خوب خون رو با تمام وجود استشمام کردم بَہ چہ بویے!

لینک دانلود به درخواست نویسنده حذف شد

مشخصات کتاب
  • ژانر
    معمایی ، هیجان انگیز
  • نویسنده
    آریانا عاشوری زاده
  • صفحات
    90
اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • اشتراک گذاری
دیگر آثار
12 نظر
نظرات
  • ناشناس
    21 آذر 1399 | 20:00

    خیلی داستان بیخودی بود حیفه وقت. تراوشات ذهن بیمار نویسنده . حالم بهم خورد .

  • کمالی
    16 آذر 1399 | 20:23

    چقدر قشنگ بود کاش ادامه داشت
    رمانات فوق العاده زیبان

  • عارف محمدی فر
    9 مهر 1399 | 23:12

    داستان جالبی بود من که خیلی خوشم اومد همه رمانهای شماروخوندم راستی داستان بعدیتون چیه

  • اشک
    5 مرداد 1399 | 22:43

    سلام میشه جلد دومش هم بزارید یا بگید اسمش چیه مچکرم❤

  • ناشناس
    10 اردیبهشت 1399 | 16:16

    عالی بود واقعا عالی بود

  • ناشناس
    10 اردیبهشت 1399 | 16:15

    عالی بود

  • ناشناس
    10 اردیبهشت 1399 | 16:14

    اره داره

  • Nafas
    15 دی 1398 | 19:01

    پایانش تلخه؟اگه تلخه نخونم

  • ناشناس
    24 آذر 1398 | 15:52

    چقدر کمه ولی تازه دان کردم امیدوارم خوب باشه

  • بهار
    19 آذر 1398 | 23:21

    کی خونده رمان؟اگه کسی خونده بگه بخونم یا نه ارزش داره؟

درباره ما
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانهمیباشد.