درستش اینه برای آرامش و صلاح زندگی خودم ازت بگذرم اما من از وقتی بلدت شدم تو دورِ دوستداشتنت اون دختر یکی یک دونه ی بابارو تو همون خونه ی پدری گذاشتم و برای به چنگ و دندون کشیدن عشقت شدم سخت پوست ترین جونوری که زیر شکنجه های دلشکنِ حرفات طاقت بیاره و کنار نجمه های عاشقانه ات تمام دخترانگی های نابلد شده اش رو با محبت خرجت کنه.
وقتی فهمیدمت که کنار تو خیلی شبا باید با اشک و غصه بخوابم و خیلی شبام از شوق خوابم نبره دیر بود برای پا پس کشیدن و عطای این قصه ی دردناک رو به لقایش بخشیدم.
کفش آهنین پوشیدم برای خواستنت و گفتم اگر غم میده به دلمو مسببش خواستن زیادیشه یه روزایی هم تو آسمونا می برتمو پرواز یادم میده، اگه رسیدن به خیلی چیزا کنارش ممنوع شده و عینک تعصبش زیادی دودیه عوضش برای خوشحال کردنم هر کاری می کنه.از حق نگذریم که ناحقی نشه؛ کنار بدی هات خوبی هاتم پای دلمو به زمینِ تنگِ دلت چسبونده بود.
خواستم دردِ عشقت رو به جون بکشم حتی اگر روزی چیزی تو قاب آیینه با ولخرجی تعصباتت ازم نمی موند و بال پروازم شکسته و عاجز بودم حتی برای پر کشیدن به آغوشت…
مردن رو انتخاب کردم که کنارت زندگی کنم…
#زهراعیوضخانی(آرامش)
#میدانم_میدانی ۱۳۹۸/۴/۶