داستان درمورد دختری به اسم فرنوش که فقط ۱۷ سالشه۰
اما بخاطر اینکه بتونه ادامهی تحصیل بده با مردی که از خودش ۱۰ سال بزرگتره نامزد میکنه!
در این بین فرنوش قصهی ما بخاطر ازدواج اجباری که داشت این مرد رو بختک زندگیش میدونه.
اما این بین اتفاقایی میافته که نظر و دید فرنوش به این مرد عوض میشه.
پایان خوش.
باحرص داشتم به حرفهای مامان گوش میدادم؛ با عصبانیت گفتم:
– مامان، مگه مامانبزرگ جزء من نوهی دیگهای نداره که، من رو میخوای بفرستی پیشش؟!
مامان که درحال ابکش کردن برنج بود؛ با حرص سرش رو برگردوند سمتم و گفت:
– نخیر خداروشکر ۶ تا نوه جز تو داره؛ اما مشکل اینه که، هر ۶ تایه اونا پسرن و نمیتونن ازش به خوبی مراقبت کنن. درکت کجا رفته بچه؟!
– به من چه اخه؟! دوست ندارم برم. همین که گفتم.
بعدم با حرص ازجام بلند شدم و بهسمت اتاقم رفتم.
اونقدر عصبی بودم که دوستداشتم؛ همهی دکور اتاقم رو بیارم پایین و بشکنمش.
باحرص به سمته تختم رفتم و گوشیم رو، از روش برداشتم.
با روشن کردن صفحهاش و دیدن تعداد تماسهای بیپاسخ؛ مغزم سوت کشید. ۶۰ تماس بی پاسخ از بَختَک داشتم.
باز زنگ زد؛ که گوشی رو خاموش کردم و جوابش رو ندادم. خودم امروز به اندازهی کافی، چوب خطم پر شده بود؛ اینم زنگ میزد به من، که بیشتر یورتمه بره رو اعصابم.
روی تختم نشستم و دستم رو، بردم لای موهام و چنگشون زدم. دلیل این همه اصرار مامان رو نمیدونستم چیه؟! چرا میخواست من برم؟!
وای رمان عالی بود البته چون اولین رمانت بود ممکنه یکم خوب نوشته نشده باشه ولی از عاشقانه بودنش هیچی کم نداشت
واقعا عالی بود و همینطور به نظرم ارزش خوندن رو داره ممنون از نویسنده عزیز
وایییییی الان من سومین باره که این رمان رو میخونم خیلی قشنگه پیشنهاد میکنم شما هم از دستش ندید این رمان جذاب رو ❤❤❤❤
وایییییی الان من سومین باره که این رمان رو میخونم خیلی قشنگه پیشنهاد میکنم شما هم از دستش ندید این رمان جذاب رو ❤❤❤❤☺️☺️
عالی بود باسپاس
اصلا وقتی فهمیدم شخصیت داستان هم اسممه گفتم عالیهه
واییییییییییی عالی من هر چقدر بگم عالی بود کم گفتم این رمان رو من تو ۸ ساعت تو یه روز خوندم عالیییییییییییییییییی درسته زیاد از آرایی های ادبی استفاده نشده بود ولی ماجرا و طرز بیان خوبی داشت من که کلاس نویسندگان جوان میرم اینو فهمیدم ولی محتوای خوبی داشت
خیلی قشنگ بود
رمان قشنگی بود
عالی بود