دانلود رمان پرنسس عشق

دانلود رمان پرنسس عشق

دراز کشیدم تو تختم ذهنم پر کشید به اشنایی من و اریا
(عسل- بچه ها میدونین ترم اخریا با ماافتادن این ترم ارمیتا- عیش خیلیم هم خودشون و میگیرن
– اوف به ماچه اخه عسل- ولی توشون‌ جیگری هست که نگو ارمیتا- اره همه ازش تعریف میکنن اسمشم اریارحیمی خندیدم – مبارک صاحبش بیاین بریم تو کلاس که استاد میاد در کلاسو که باز کردم یدفعه در محکم خورد بهم کتلت شده بودم – هو اقا هواست کجاست چشامو که باز که کردم دیدم داشتم بیهوش میشدم تا حالا پسر به این جذابی تا حالا ندیده بودم دیدم لبخند زد پسر- تموم شدما – دماغم و داغون کردی اریا-ببخشید خانم تودلم گفتم چه با شخصیت م

قسمتی از رمان

– هواستون باشه دیگه دیدم یه لبخند ملیحی زد پسر- چشم بعدش همراه دوستاش رفت یدفعه عسل و ارمیتا با شتاب اومدن عسل- سارا میدونی کی بود – اخه از کجا بدونم ارمیتا- این همون جیگره اسمش اریا رفتم تو فکر واقعا هم جذاب بود رفتیم نشسیتم اریا هم با دوستاش جلوی ما بودن )
از گذشته اومدم‌ به خواب رفتم

تازه از حموم در اومدم رفتم جلوی اینه به خودن پوزخند زدم قراره برم عروسی خواهرم و عشق خودم شروع کردم به اماده شدن موهامو بابلیس کردم دورم ریختم یه ارایش دخترونه لباسمو پوشیدم که در اتاق مو زدن
– بیا دیدم عسل اومد عسل- وا سارا چه قدر زیبا شدی امشب همه هواسا به توهه – تو هم ناز شدی جوجو دیدم صورتش غمگین شد عسل- مطمعنی که میخوای بیایی – اره باید شروع کنم به فراموش کردن عسل – اصن میگم بیا همراه ما پاریس چند وقت پاش هروقت فکر کردی حالت بهتر شد برگرد نظرت چیه – نه اینجا خیلی کارا دارم