مطالب ویژه
داستان کوتاه ساحره‌ی پنهانی

داستان کوتاه ساحره‌ی پنهانی

ساحرهی پنهانی
به قلم فاطمه دانجردی
شهر فقرا بود؛ یعن ی به آن نام م یشناختنش. کم پی ش م یآم د تا رهگذر ی مسیر ش به آن سو کج شود، شای د سالی، دو سال ی، سه
سالی ی کبار. مردمان تن گدستی داشت، به نان شبشان محتاج بودند. از گشن گی شکمشان به کمرشان چسبید ه و با آه و فغان
شب را سپر ی م یکردن د .
برکت از دش تهایشان رفته و باران برایشان غمزه م یآم د و مهمانشان نم یکرد. خاکش تکه یخ ی بود که روح از تنش رفته،
خور شی د هم عارش م یآم د چند صباحی برایشان میزبان ی کند و سرما و خش کسالی شهر را به قهقرا کشانده بود.
کاری از دست کسی برنم یآمد، در واقع کسی هم نبود که مغزش به جای ی قد دهد. همه م یگفتن د شهر نفرین شده است و برای ش
داستانسرایی م یکردند ، قص هها م یبافتن د و باعث و بان یا ش را ساحر هی جوانی م یدانستن د که ک متر از نی م قرن پ یش در کلب های
چوبی، نر سید ه به جاد هی اص لی شهرشان زندگی م یکرد .
شغلش سحر و جادو بود و با این کار امرارمعاش م یکرد. سنی نداشت، اما چهر هی افسونگری داشت و با آ نکه صورت خود را
م یپوشان د مردان را مجذوب خود م یساخت. کم پیش م یآم د از کلب هاش بیرون بیای د و زمانی که برای خری د بیرون میرفت،
مردها اعم از پیر و جوان دست از کار شسته و با نگاهشان بدرق هاش م یکردن د. زنان هم از هنر او م یتر سیدن د و لب به اعتراض
نمیگشودن د .
 

ادامه داستان رو میتوانید از فایل پی دی اف زیر دانلود کنید

لینک های دانلود
اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
0 نظر
نظرات

درباره ما
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانهمیباشد.