مطالب ویژه
دانلود رمان یک طبقه تا عشق

دانلود رمان یک طبقه تا عشق

آنقدر به پای هم بمانید.
که‌وقتی از خودتان پرسیدید :
برایش چه کاری انجام دادم ؟
دلتان فریاد بزند!
میتوانستم بروم، اما تالحظه ی اخر،
تاوقتی که جان داشتم برایش تپیدم….

رمان یک طبقه تا عشق…
نویسنده: سحرسهرابی(سمندری)
صدای گوشی‌ام را خفه کردم و در دل نالیدم.
<<خدا لعنتت کنه آریان آخه کی ساعت
هشت صبح کلاس کنکور میزاره که تو برای ما گذاشتی>

قسمتی از رمان

روی تخت نشستم که در اتاقم باز شد
مامان با دیدنم سری از روی تأسف سری
تکان داد و در حالی که به سمت پرده‌ها می‌رفت گفت:
مامان ــ تو که هنو حاضر نشدی دختر
حوصله ندارم استادت دوباره زنگ بزنه خونه‌ها.
از دنده چپ بلند شده بودم اصلا حوصله
جر و بحث نداشتم شونه ای بالا انداختم و همانطور که از اتاق خارج می‌شدم غر زدم
ــ بره بمیره با این تایم کلاسش، مردک
زبون نفهم صد دفعه بهش گفتم نزار این ساعت صبح.
با تموم شدن حرفم به سرویس رسیدم
صبر نکردم تا نصیحت‌های مامان رو
گوش بدم، سریع وارد سرویس شدم
و مشغول شستن دست و صورتم شدم.
بعد از تمام شدن کارم ازسرویس خارج شدم که با بابا رو برو شدم، به ساعتش ضربه‌ای زد و گفت:
باباـ باز هم دیر کردی، منم که نمی‌تونم برسونمت.
جیغی زدم و شکایت کردم.
ــ نه بابا، من به خیال اینکه شما منو میرسونید دیر بیدار شدم.
بابا ــ دیگه خیلی دیر بیدار شدی.
با لحنی التماس گونه گفتم:
ــ وای بابا توروخدا صبر کن پنج دقیقه ای حاضر میشم قول میدم.

 

مشخصات کتاب
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    سحر سهرابی
  • صفحات
    364
لینک های دانلود
اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • اشتراک گذاری
6 نظر
نظرات
  • عطیه
    5 مرداد 1399 | 11:33

    خیلی خوب بود ..ممنونم از شما

  • نیلی
    2 مرداد 1399 | 11:03

    من دیروز یه رمان خوندم به نام رهگذر عشق امروز هرچی میگردم نیس باید از کجا پیداش کنم

  • هانیه
    30 تیر 1399 | 22:02

    خیلی خوب بود

  • shakiba
    29 تیر 1399 | 20:55

    عالیییی بود واقعا نویسنده باریکلا واقعا

  • Farnoosh
    28 تیر 1399 | 08:25

    خیلی قشنگ بود واقعا آفرین به نویسندش

  • ناشناس
    28 تیر 1399 | 01:53

    سلام نویسنده عزیز
    ممنون بابت رمانت وپایان خوبش
    کاش امثال نازنین چادری نبودن چونکه با کارها ورفتارهاشون لیاقت چادر رو ندارن وارزشو قداستشو زیر سوال میبرن اینها چادری نیستن چادری نما ومذهبی نماهستن
    یه چیز دیگه اینکه رضا که اینقدر مذهبی ومقید بود که اولش مستقیم به صحرا نگاه نمیکرد چرا یهو اینقدر صمیمی شد رفتارش؟!
    بازم ممنون
    به امید موفقیت های روز افزون

درباره ما
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانهمیباشد.