مطالب ویژه
دلنوشته سنگلاخ غم

دلنوشته سنگلاخ غم

مسیر سختی بود
از این همه هموار
یکی کشاند ماه را به سنگلاخ غم!

کدام غروب را
خورشید می‌رفت
به تبعِ لبخند؟!
من که شنیدم، با زور می‌رفت!

در یا می‌گفت
این راز پنهان در اشک مهتاب!

می‌گفت مهتاب خوابش نمی‌بُرد
دیدار می‌خواست!
کو گندم شهر؟!
پنهان چه جایی است؟ دست کدام دشت؟

تا صبح گر بیدار باشم
می‌بینم او را، در این گذر؟

اینجا سکوت و خواب چشمه
رقص درختان، آواز باران
دستی که با زور فردایِ فردا
فردا و فردا
بازهم فردا

چنگ می‌زد شمع سحر را
تنها جواب بود!
انکار تقدیر انگار خواب بود!
مهتاب تا صبح بیدار می‌مانْد؟

آه عجب مسیر سختی است شب
از این همه عبورِ پرتکرار
یکی کشاند ماه را به سنگلاخ غم!

#مهدیه_سعدی 🍁

دلنوشته سنگلاخ غم

دلنوشته سنگلاخ غم

اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
0 نظر
نظرات

درباره ما
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانهمیباشد.

پشتیبانی

Leave your phone number. We will call you back soon!
Callback request sent! We will contact you soon.
Error sending callback request! Please try again!
Write a email to us!
Email sent! We will contact you soon.
Error sending email! Please try again!