دلبر ِ من
ته ِ دلِ دور ِ من !
به قول شاعر ها
< تو سربازی خسته و تیر خورده
و من کاناپه ای در میانه ی راه بودم … >
ما بهم محتاج بودیم … ؛
برای آنکه فراموش نکنم من آمده ام که
تو را دوست بدارم
و تو باید امان میدادی تا زخم های تورا التیام بخشم ..
تو باید به بخاطر خودت به خودت فرصت میدادی عزیزِ من
چه کسی از بعدا رسیده است و تضمین میکند فردا را نفسی هست؟!
سرباز ِ بی سلاحم،
پاهای تو میرود اما
دلت به ماندن ست شیرین خاطره ام !
اگرنه پوتین هایت را جا نمیگذاشتی …
در جنگی شاید باور ِ دلت را ،
اما حواست را …
اینجا کنار من جا گذاشته ای !
قسم میخورم آخرین سنگر تو خواهم شد
آخرین تیر ات
آخرین سنگ ات
من تو را به صلح عشق
در خواهم آورد!
باورمکن…
#سیده_فاطمه_حسینیان
دکلمه صوتی صلح عشق