شما میتوانید این 8 رمان بسیار پرطرفدار رو بجای 180 هزار تومن فقط با پرداخت 99 هزار تومن با 50 درصد تخفیف همه رمان هارو یکجا خرید و دانلود کنید
فقط میتوانید از فروشگاه رمانکده با این تخفیف تمام این رمان هارو سفارش داده و خرید کنید
www.shop.romankade.com/product/دانلود-مجموعه-رمان-های-کیانا-بهمن-زاد/
همیشه با خودم فکر میکنم چرا یه شب گردن این پسره بیشعورو محکم با این دستام نمیگیرم تا خفش کنم از شرش خلاص بشم ولی هربار که فکر میکنم کنارش چه قدر کیف میکنم از تصمیمم پشیمون میشم
یکهو از روی تخت جستی میزنم یه جرقه بزرگ توی سرم زده شده بود
_وایسا ببینم چرا که نه؟یه طوری این کارو میکنم که نمیره فقط زجر بکشه یا اصلا میتونم بدتر مثلا….
خنده مرموزانه ای کردمو با تخسی گفتم:آقا آرسام بچرخ تا بچرخیم لاستیک ماشین خوشگل منو پنچر میکنی؟دارم برات
با هیجان پتوی رو تختمو کنار زدم و برای عملی کردن نقشم راهی شدم و…
فصل دوم این رمان رو میتوانید از لینک زیر دانلود کنید
www.romankade.com/1400/05/03/دانلود-رمان-برج-زهرمار-و-دخترشیطون-بلا/
غرورم…
لعنتی ترین ویژگی دوست داشتن من است…
زندگیم بر پایه اش بنا شده…
همه چیزمه…
غرور منو نشونه نگیر…
چون…
هستیتو به آتیش میکشم…
من برای هرچیزی نمیجنگم…
اما غرورم…
فرق میکنه…
من یه مردم…
یه مرده مغرور سرد…
سرد و مغرور نبودم اما زمانه باهام این کارو کرد…
مغرورم به خاطر همین تنهام شاید چون تنهام مغرورم…
اکنون به اینجا رسیدم…
اما وقتی تو آمدی…
زندگیم خلاصه شد در حرص خوردن و عاشقی کردن
و این بود نقطه آغاز زندگی مجدد من…
برج زهرمار……………………..:)
و……………………………:)
دخترشیطون بلا………:)
برای آخرین بار خودمو توی آیینه نگاه میکنم
پسری قد بلند با موهای مشکی که به راحتی حالت میگرفتن چشمای آبی پررنگ خیره کننده بامژه های نسبتا بلند مشکی هیکلی پر و ورزشکاری که برای به دست آوردنش تلاش زیادی کرده بودم
به خودم نگاه می کنم خیلی وقت بود خوده واقعیمو فراموش کرده بودمو توی این شخصیت فرو رفته بودم دیگه چیزی از اون آرسام نه سال پیش باقی نمونده بود کلا اون ارسام مرده بودو ارسام دیگه ای به جاش متولد شده بود شهرت و مقام و جایگاهم و اضافه کنم ثروتم خیلی بالاتر از قبل رفته بود غرورم جای شیطنتام جدی بودنم جای مزه پرونیهام و سرد و خشک بودنم جای محبت کردن به اطرافیانم نشسته بودو مبانی تمامیه این اتفاقات دختری بود به اسم آرمیتا
حتی با فکر کردن بهش و به یاد اوردنه یاد و اسمه کثیفش حالم بد میشد اما چاره چی بود جزئی از خاطرات گذشته ام بود
با خیانتی که بهم کرد باعث شد که اعتمادم نسبت به همه دخترها شکسته بشه و از همشون متنفر بشم این حس تنفرم با دیدنه دخترهایی که اطرافمن و سعی دارن باهام باشن یا آویزونن افزونو افزون تر میشه
من واقعا واقعا عاشق این رمانم جونمو برا شخصیت امیر میدم خیلی بامزه و شوخ بود جاهایی که آرسام و ارام رو حرص میداد دلنشین بودمن بعد از مدت ها با این رمان از ته دلم خندیدم خیلی خوب بود اما ای کاش اخرش اونطوری تموم نمیشد حداقل یکم بیشتر ادامه داشت من الان تو یه حس و حالیم نمیدونم اسمشو هیجان بذارم ناراحتی بذار یا هر چیز دیگه یه جوریم انگار که ناراحتم اخرش طوری تموم شد که من هنوز تو شک موندم و اصلا یه حالیم وقتی فکرشو میکنم که آرسام با اون هیکل و اینها تصادف کرد اما فراموشی گرفت و … یه حالی میشم خلاصه خیلی خوب بود لطفا یکم ادامه دار ترش کنهر کسی هم دوست داره میتونه به خوندش این به سلیقه ی شما مربوطه اما واقعا طنزه و تو این شرایطی کرونا و …. هم سرگرم میشید و هم میخندید من واقعا صحنه هایی که ارسام تصادف کرد و بعدش و … به خدا داشتم گریه میکردم یاشار هم خیلی دوست دارم ولی خب ارسام و به خصوص امیر یه چیز دیگن … وقتی دیدم شخصیتی به اسم کیانا با امیر ازدواج کرده یکم خوشحال شدم گفتم یه هم اسم من داره باهاش ازدواج میکنهاما اوایل داستان اصلا دوست نداشتم ارام با آرسام ازدواج کنه ولی خب از وسطاش این حسو نداشتمبه هر واقعا ممنونم فقط یکم اخرشو اضافه کنید ممنونم خسته نباشی همه چی عالی❤
خیلی خوبه:)))
عالی:)
سلام AVA جان
نظری ک دادی برام قابل احترامهاما یکم بیشتر دقت کنی گلم رمانم دو جلد داره که جواب سوالایی ک پرسیدی همشون توی جلد دومه
جالبیش اینجاست لینک جلد دوم توی همین پیج هست اما بازم ی همچین نظری دادی
جلد دومو بخون میفهمی
سلام
درخواست ارتباط باهامو داده بودید ایدی تلگرام و روبیکامو میذارم جهت نظراتتون حرفی باهام دارید یا حتی جهت همکاری برای نوشتن رمان یا زدن کانال و چیزای دیگه میتونید بهم پیام بدید
تلگرام:writet_81@
روبیکا:Dokhy81@
بیشتر توی روبیکا فعالم توی تل شاید یکم دیر جواب بدم
دوستتون دارن
رمان قشنگ و جذابی بود اما آخرش زیاد خوب تموم نشد.چون اون آخر دیگه حرفی از یاشار زده نشد و اشاره ای به اینکه امیر و کیانا فهمیدن اشکان همون ارسام نشد، و اینکه آخرش رضا به ارسام حقیقت و گفت یا خود ارمیتا حقیقت را گفت یا اگه ارسام خودش فهمید داخل یه لحظه که نمیشه حافظش بر گرده باید کمکم با یاد آوری لحظات یادش بیاد و اینکه ارمیتا به سزای کارش برسه،آخرش یهو گفت آرام بغل کرد و تموم شد اگر فقط رمان دو صفحه دیگه ادامه داشت عالی میشد اما بازم دست نویسنده دردنکنه.
عالی بود خیلی قشنگ بود جلد دومش pdf هم داره کی میزارین میشه خبر بدین
سلام عزیزانم
جلد دوم رمان برج زهرمار و دختر شیطون بلا تکمیل شده منتظر تاییدیه ادمینم هستم تا بیاد رو سایت
امیدوارم حمایت های لازمو از جلد دومش هم بکنید
عالیه بهترین رُمانح
رمان خوبی بود اما کاش پایانش با نابودی آرمیتا تموم میشد
رمانش خیلی خوب بود یعنی این اواخرش که من اشکام مث ابر بهار میریخت ولی کاش یه ذره بیشتر اخرش رو توضیح میدادن که چی شد که یهو ارسام اومد و بغلش کرد اصلا متوجه نشدم