الناز دختری سرخوش و شاد که بی اختیار وارد زندگی یاسر امینی میشه یاسر متاهل و ولی عاشق الناز میشه و واسه نگه داشتن الناز اشتباهات نابخشودنی انجام میده از طرفی یاسر آدمیه که دست رو چیزی بذاره باید مال خودش باشه هر طور شده به هر قیمتی..
یاد چند ساعت پیش دیوونم میکنه اخه چطور تونست با من اینکارو بکنه چطوری اون همه دروغاشو باور کرد چقدر من احمقم
چند ساعت قبل
سوار تاکسی شدم و رفتم خونه یاسر وقتی رسیدم کرایه رو حساب کردم و به اون ور خیابون نگاه کردم
میخواستم سوپرایزش کنم یک هفته بود ندیده بودمش و تازه از تهران برگشته بودیم
هوا مثل همیشه گرم بود. واسه یه اردو از دانشگاه رفته بودیم تهران و حسابی خوش گذشت. امروز تولدمه و میخواستم پیشش باشم
تولد بیست ساگیم بود و میخواستم شروع دهه دوم زندگیمو پیش کسی که تموم زندگیم شده بود آغاز کنم
اولین قدم و که برداشتم متوجه یاسر جلوی در خروجی آپارتمانشون شدم
در کمال ناباوری به سمت پورشه سفید رنگی که جلوش پارک بود قدم برداشت و سوار شد.
به خودم اومدم و با اولین تاکسی دنبالش رفتم یعنی چی یاسر تو این ماشین گرون قیمت که راننده ش هم خودشه چیکار میکنه