دانلود رمان باهام بمون همخونه

دانلود رمان باهام بمون همخونه

سیاوش پسریه از طبقه‌ی مرفه جامعه و الهه دختریه که تو پایین‌ترین نقطه‌ی شهر با مادرش زندگی میکنه. یه شب خیلی اتفاقی سیاوش الهه‌ رو توی یه مهمونی که مادر الهه اونجا خدمتکار بوده میبینه و از حالت چشم‌هاش اونو میشناسه. درواقع الهه دختریه که سیاوش سال‌ها پیش مسیر زندگیش رو‌ با نامردی تغییر داده، غافل از اینکه…
الهه اصلا سیاوش رو به یاد نمیاره و این میشه یه فرصت طلایی برای سیاوش مهربون و پشیمون قصه‌مون که گذشته رو جبران کنه و…

بخشی از رمان

اخرین دسته‌های پاک‌شده‌ی سبزیا رو ریختم تو تشت و دست‌کشامو از دستم کندم و انداختم تو ظرف‌شویی. با صدای مهین خانوم که صدام میزد چرخیدم سمتش.
با اون هیکل گرد و تپلش هن‌هن‌کنون اومد طرفم و هین گذاشتن دستمزدم تو مشتم خنده‌رو گفت: خیر ببینی الهه فردا از صبح بیا سفارش قبول کردم نیرو ندارم.
سری براش تکون دادم. لعنتی پولاشم سبزی‌ای بود.
_ باشه مهین خانوم. من برم مامانم تنهاس.
_ برو خداقوتت. سلام برسون.
پولا رو ریختم تو کیفم و با وسواس دستمو شستم. درسته تو یه خانواده‌ی بدبخت و فقیر بزرگ شده بودم اما متنفر بودم از اینکه تو کوچه و خیابون بو گند بدبختی بدم. همینجوریشم میدونستم بوی سبزی گرفته تنم، چه برسه به اینکه مهین کف دستمم پر اشغال سبزی کرد. یه ذره در حد دو قطره عطر زدم به پر شالم که بو سبزی رو استتار کنه. زیاد نمیتونستم بزنم تموم میشد و پولم کفاف خریدای اینجوری رو نمیداد.

 

مطالب پیشنهادی ما:

دانلود رمان عشق و آبرو