داستان کوتاه عاشقی شهامت میخواهد به قلم عطیه شکری به نام خدا نام اثر: عاشقی شهامت می خواهد به قلم: عطیه شکری   – بعد از انجام کارت یه...

داستان کوتاه تفسیر عشق به قلم عطیه شکری بیلچه ی درون دستم را گوشه ای رها کردم و ریشه ی بوته ی کوچک نسترن را از درون گلدان درآوردم و بر روی...

داستان کوتاه شرمنده ام آقا به قلم عطیه شکری مریم بینی اش را بالا کشید و همان طور که کیسه ی یخ را بر روی پیشانی ام می گذاشت، شروع به گله و...

داستان کوتاه زنگ تحلیلی | به قلم عطیه شکری خب چرا مامان با ما نمی آد؟ – چون مامان دلش نمی خواد با ما بیاد. دست دخترک را کشید و قدم از قدم...

داستان کوتاه مجنون – وایی هوا چه قدر سرد شده؟ چشمانم که به نوک سرخ شده ی بینی اش افتاد، لبخند عمیقی بر روی لبان جا خوش کرد. با دیدن...

داستان کوتاه راز آن موهای جوگندمی سرم را از دنیا مجازی بیرون می کشم و نگاهم را به دستان رنجورش می دوزم. دلم می گیرد از تمام تنهایی هایی که...

داستان کوتاه عاقبت اعتماد روزی سگ شکاری جوانی عاشق یک گرگ شد. با آن که می دانست او از آن گرگ دیگریست و خواستنش بی ثمر اما دست از تلاش نکشید...

داستان کوتاه توهم صدای آژیر آمبولانس روحم را به بند می کشد و روی اعصاب ضعیف شده ام رژه می رود. نور قرمز رنگ ساطع از چراغ های اتومبیل غول...

دلنوشته فاطمه فاطمه… طواف چشمانت برای خودش عالمی دارد، ای منبع آرامش دو گیتی… #عطیه_شکری   مطالب پیشنهادی ما: نتیجه ای یافت...

  ? داستان_کوتاه ✨ صدبار اگر توبه شکستی باز آی ? ژانر اجتماعی ✍ بقلم عطیه شکری چشمانش را روی هم گذاشت و سرش را به دیوار تکیه داد. در دلش...

? داستان_کوتاه ✨ چه کسی بهتر از تو ? ژانر اجتماعی ✍ بقلم عطیه شکری داستان کوتاه چه کسی بهتر از تو به قدم هایم سرعت بخشیدم. هوای سرد آذر ماه...