دانلود رمان راز شب چیشد که من اینجوری دل بستم بهت؟ چیشد که دنیام رنگی شد؟ دوست داشتن تو بخشی از روزهام شده و حقیقتا تا ته اعماق وجودم رو پر...

دانلود رمان هاید داستان خواهر برادری به اسم کارلا و رایکا، که سعی دارن زندگی متفاوتی داشته باشن و برای فرار از دست لاریسا، باید قدرت...

دانلود رمان پلی به زمان بذار از خودم برات بگم! یه بدنِ پر از زخم… دستایی که مدام میلرزن و یه گلو پر از بغض. روحی پر از درد و قلبی که یخ زده....

دانلود رمان کدو تنبل من فقط اون حس قشنگی که به همدیگه داشتیم رو میخوام من هنوز تورو یادمه. خنده هات… صدات… حرفامونو یادمه. اما تو دیگ...

دانلود رمان هاید از مرجان جانی خدا آدمایی رو میبره لب پرتگاه … که میدونه بال پرواز دارن. برای شکستت ناراحت نباش.. فقط مطمئن شو که قوی تر...

داستان کوتاه آخرین خشاب از مرجان جانی       | آخرین خشاب | مرجان جانی     سه شنبه بود.. زنگ زد گفت داداش  دوتا خشااب بگیر برا کادری...

داستان کوتاه موهای بهار از مرجان جانی   مرجان جانی | موهای بهار |       با صدایی مامان که از داخل اشپز خونه اسمم رو صدا میزد بلند...

داستان کوتاه کاش از مرجان جانی با شنیدن صدای ایفن رفتم سمتش و در و باز کردم. کنار در ورودی وایسادم تا آرام بیاد بالا. با دیدنش لبخند زدم و...

داستان کوتاه قضاوت           |  قضاوت | مرجان جانی         از خونه بیرون زدم و با دیدن بچه ها سر کوچه رفتم سمتشون. منتظر...

داستان کوتاه وجدان | وجدان | مرجان جانی کیلید کمد پنجاه و یک و گرفتم و وارد رختکن شدم. در کمد و باز کردم و لباسام و داخلش گذاشتم…. با دیدن...

دانلود رمان آهنگ صدات کم و بیش همه ی ما یه رابطه معلق رو تجربه کردیم … تو دوراهی موندیم و نه توان دل کندن داشتیم.. نه توان موندن .. وقتی به...

داستان کوتاه طلوع | طلوع | | مرجان جانی | ۱۱/۳/۱۴۰۰ _الو.. قطع نکن.. یه دقیقه صبر کن. سپی… چیشد  آخه! کی چی گفته؟؟ کاری کردم؟؟ خانوادم رفتار...